دوست عزيز وبلاگ داستان هاي کوتاه منتقل شد!

با تشکر از بازديد شما لطفا از اين پس داستان هاي کوتاه را از اين آدرس دنبال کنيد
http://www.dastanekootah.in
اگر به وبلاگ ما لينک داده ايد لطفا آنرا اصلاح فرماييد

از این پس داستان های کوتاه را از آدرس جدید دنبال کنید http://www.dastanekootah.in/

4.13.2010

داستان کوتاه قورباغه و چاه

داستان کوتاه قورباغه و چاه

چند قورباغه از جنگلي عبور مي کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل چاه عميقي افتادند . بقيه قورباغه ها در کنار چاه جمع شدند و وقتي ديدند که چاه چقدر عميق است به دو قور باغه ديگر گفتند که چاره اي نيست ، شما به زودي خواهيد مرد . دو قورباغه ، اين حرف ها را ناديده گرفتند و با تمام توانشان کوشيدند که از چاه بيرون بپرند . اما قورباغه هاي ديگر دائما به آنها مي گفتند که دست از تلاش برداريد شما خواهيد مرد . بالا خره يکي از دو قورباغه دست از تلاش برداشت و بي درنگ به ته چاه پرتاب شد و مرد .
اما قورباغه ديگر با حداکثر توانش براي بيرون آمدن از چاه تلاش مي کرد .

 بقيه قورباغه ها فرياد ميزدند که دست از تلاش بردار اما او با توان بيشتري تلاش مي کرد و بالا خره از چاه خارج شد . 
وقتي از چاه بيرون آمد بقيه قور باغه ها از او پرسيدند : مگر تو حرف هاي مارا نشنيدي؟ معلوم شد که قور باغه نا شنواست . در واقع او تمام اين مدت فکر مي کرده که ديگران اورا تشويق مي کنند
---------------------
شايد ما هم بعض وقت ها بايد در مقابل هياهوي مشکلات ناشنوا بشيم

0 comments:

Post a Comment

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...