دوست عزيز وبلاگ داستان هاي کوتاه منتقل شد!

با تشکر از بازديد شما لطفا از اين پس داستان هاي کوتاه را از اين آدرس دنبال کنيد
http://www.dastanekootah.in
اگر به وبلاگ ما لينک داده ايد لطفا آنرا اصلاح فرماييد

از این پس داستان های کوتاه را از آدرس جدید دنبال کنید http://www.dastanekootah.in/

4.20.2010

داستان کوتاه عبور

داستان کوتاه عبور
سه برداشت از رفتن

 پشت ويترين مغازه ايستاده بود . به کفشهاي پاره اش نگاه ميکرد. هزار و يک سوال از ذهنش ميگذشت
رويش را که برگرداند ، ميخکوب شد . مردي را روي صندلي چرخدار ديد که اصلا پا نداشت
شاد و خندان از جلوي مغازه گذشت و رفت
----------------------------------------------------------------------------
زني مي رفت ، مردي او را ديد و دنبال او روان شد . زن پرسيد که چرا پس من مي آيي ؟
 مرد گفت : برتو عاشق شده ام . زن گفت : برمن چه عاشق شده اي ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من مي آيد ، برو و بر او عاشق شو .
مرد از آنجا برگشت و زني بدصورت ديد ، بسيار ناخوش گرديد و باز نزد زن رفت و گفت : چرا دروغ گفتي ؟
زن گفت : تو راست نگفتي . اگر عاشق من بودي ، پيش ديگري چرا مي رفتي ؟
مرد شرمنده شد و رفت
-----------------------------------------------------------------------------
 پسر بچه اي وارد بستني فروشي شد و پشت ميزي نشست . پيشخدمت يك  ليوان آب برايش آورد .
پسر بچه پرسيد : يك بستني ميوه اي چند است . پيشخدمت پاسخ داد : ۵۰ سنت .
پسر بچه دستش را در جيبش برد و  شروع به شمردن كرد. بعد پرسيد:يك بستني ساده چند است ؟
در همين حال ، تعدادي از مشتريان در انتظار ميز خالي بودند و پيشخدمت با عصبانيت پاسخ داد: ۳۵ سنت.
پسر دوباره سكه هايش را شمرد و گفت : لطفأ يك بستني ساده؟ پيشخدمت بستني را آورد و به دنبال كار خود رفت .
پسرك نيز پس از خوردن بستني پول را به صندوق پرداخت و رفت.

وقتي پيشخدمت بازگشت از آنچه ديد شوكه شد .
آنجا در كنار ظرف خالي بستني، ۲ سكه ۵ سنتي و ۵ سكه ۱ سنتی گذاشته شده بود .
پسرک انعام دادن را به خوردن بستنی میوه ای ترجیح داده بود

0 comments:

Post a Comment

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...